سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق سوخته


ساعت 10:39 صبح جمعه 84/7/29

وجود خسته ام مددی می خواهد که تنهایی مرا ادراک کند
آری روحی می خواهد به بلندی سرو ...به بزرگی کوه....به عمق دریا
دریا:آری دریایی که سالها پیش از من انتقام گرفت....سالها پیش به من نارو زد وخندید
کاش با من آمده بودی ....آری آن روزها که زندگی را در آبی می دیدم
و اکنون دریا سیاه شده است ........و آسمان نیز
ومن دیگر هیچ رویایی ندارم
چرا که سالهای زیادی است که تنها مانده ام ... و غم درونم را دیگر عمق دریا نیز پذیرا نیست
من سالهاست که گم گشته ام ... وبه خیال خود دنبال شقایق میگشتم
ولی چه سود کخ در این سالها جز گون هیچ به دست نیاورده ام
و تنها اشکی که ریخته ام ...به دلیل ماسه های در چشم فرورفته ام بوده است
ای کاش سالها پیش فهمیده بودم جهان عبس است
ولی انگار زمزمه ای از درونم هنوز این حرف را نفی می کند
دوست دارد کاری انجام دهد ...پس از خود شروع می کند ...از ندامتگاه خویش ...از زندان تنهایی خویش
سری به هیجان می زند و به بازار می رود
ای کاش دنیا تنهایم نگذاشته بود
ولی گویی هیچکس صدایت را نمی شنود... من سالهاست که مرده ام
و دیگر هیچکس سری به درون من نخواهد زد
آری ای غم من ؛من وتو را سالهاست که در آبهای سنگین تنهایی خویش خفه کرده اند

ای که هوای من شده ای دم زدن در تو حیات من است


¤ نویسنده: مهدی امیرابادیزاده

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
6
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
4731

:: درباره من ::

عشق سوخته

مهدی امیرابادیزاده
من ادم خونسرد و خیلی هم مهربون هستم کاشکی همه هثل من بودند

:: لینک به وبلاگ ::

عشق سوخته

:: آرشیو ::

پاییز 1384

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::