سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق سوخته


ساعت 7:34 عصر شنبه 84/7/30

و چه سلام تلخی که این بار دیگر هیچ برایم نمانده است
نه اشکی ....هرچند دوایم نمی کند گریه
نه حرفی ....هرچند دوایم نمی کند سخن گفتن
چه سوزناک بود آفتاب امروز و از آن سنگین تر خنده های تو
آری اینبار آیینه نیز مرا خطاکار خطاب کرد
و چه گناه سنگینی بر دوشم است
آری چه سخت شکستم آن دو چشم معصومی را که سالها به دنبالش بودم
و چه سکوت پر معنایی کرد او ....این بارمن نیز به مهمانی گناهکاران دعوت شده ام
آری او از من نیز متنفر است
...و من اینجا واو نیز اینجا و افسوس به این همه فاصله ی بین ما
تقدیم به پاکترین حس وجود داشتن
دوستت دارم


¤ نویسنده: مهدی امیرابادیزاده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:33 عصر شنبه 84/7/30

ای الهه ی عشق …ای میترای من …ای ونوس
باز امشب به تو سلام می کنم …باز هم به تو پناه می آورم
ای میترای من چه زیبا می درخشی در آسمان
و چه آسمان قشنگی در اطرافت نقاشی کرده ای
ای ونوس من کاش میشد به پیش تو آیم
کاش میشد اندکی تنهاییم را با تو قسمت کنم
نازنینم …کاش به سراغ آفتاب میرفتیم
کاش با آسمان صحبت می کردیم
کاش با همه صحبت می کردیم
با نسیم ..با صبح..با بهار..با عشق
کاش از همه یاد می کردیم
کاش پرواز را حکم پرنده نمیدانستیم ..پرواز میکردیم
پرواز به آسمانی که هیچگاه رنگش آبی نبوده است
هیچگاه حتی بوی شبنم هم به مشام ما نرسیده است
و باز هم پرواز میکردیم..پرواز تا به آنجا
راستی آنجا کجاست ؟
پشت دریاها؟
- آری پشت دریاها شهریست قایقی باید ساخت-
هیجان درون راخالی میکردیم و باز پرواز میکردیم
کاش میتوانستیم پرواز کنیم
شاید آنجا کسی باشد
کسی که میتوان با او حرف زد
پشت دریاها !!
کاش میشد پرواز کنیم ...پرواز تا بدان جا
آنجایی که تنها من هستم و پشت دریاها
راستی پشت دریاهاکجاست ؟
جایی که فقط مهر است !؟
پشت دریاها قایقی دارد به وسعت مرگ....!؟
آری مرگ تمام تنهایی ها
مرگ تمام دوست نداشتن ها...؟
پشت دریاها شهریست قایقی باید ساخت

ای که هوای من شده ای دم زدن در توحیات من است


¤ نویسنده: مهدی امیرابادیزاده

نوشته های دیگران ( )

ساعت 10:44 صبح جمعه 84/7/29

 چه بی پروا حرف می زنی دختر !!

  و چه بی مراعات فکر می کنی !!

  این روزها برای دیگری در من ضد حالی ، ضد حال .

  با این زبان دراز و مغز معیوبت ،

  روزی سر سبزت را به باد می دهی .

  بابا ، کمی صبور باش چرا که دل همه آن قدر بزرگ نیست ،

  همه توان بخشش حرف های تند و تیزت را ندارند .

  بابا ، همه لاف دوست داشتنت را می زنند .

  کی دیگران حال کل کل کردن با دختر های گیر را دارند .

  تو فقط از نظر آنها یک دختر گیر به تمام واژه هایی ،

  از دوست داشتن گرفته تا دشمنی .

  پس بیا با خودت و دیگری در من و بختت کمی هم بساز .

  باور کن اگر کمی هم چاپلوس باشی ضرر نمی کنی .

  به هر بادی بوز و شیرین زبان شو .

  بی خیال عند مرام و معرفت بازی ،

  تو هم مثل دیگران فقط حرف بزن ،

  به دروغ به همه بگو دوستت دارم .

  باور کن آدم های این دوره زمانه ؛

  برای این حرف های بدون عمل می میرند .

  نتیجه مهم نیست فقط حرف است و لاف .

 


¤ نویسنده: مهدی امیرابادیزاده

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
2
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
4724

:: درباره من ::

عشق سوخته

مهدی امیرابادیزاده
من ادم خونسرد و خیلی هم مهربون هستم کاشکی همه هثل من بودند

:: لینک به وبلاگ ::

عشق سوخته

:: آرشیو ::

پاییز 1384

:: اوقات شرعی ::

::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::